قوله تعالى: و أوْرثْنا الْقوْم اى ملکناهم، فذکر بلفظ المیراث لانه اورثهم ذلک بهلاک اهلها من العمالقة. رب العالمین جل جلاله قبطیان و عمالقه که ساکنان زمین قدس بودند از آن زمین برداشت، و ایشان را هلاک کرد، و بنى اسرائیل را بجاى ایشان نشاند، و دیار و اموال ایشان بدست اینان باز داد، و منت خود در یاد ایشان داد که: پس از آنکه مستضعفان و زبون گرفتگان ایشان بودند خلیفتان ایشان گشتند، و بسراى و وطن ایشان فرو آمدند، و در میان از و نعیم ایشان نشستند، فذلک قوله تعالى: و نعْمة کانوا فیها فاکهین کذلک و أوْرثْناها قوْما آخرین‏.


مشارق الارض نواحى فلسطین است و زمین قدس و عرانین شام، و مغارب اخریات غرب است و شیب زمین مصر. التی بارکْنا فیها این‏ها و الف در فیها با مشارق شود زمین شام، که جاى دیگر گفت: بارکْنا حوْله، اما مغارب دار الفاسقین است و در تحت آن نشود. و روا باشد که مشارق الْأرْض و مغاربها بعموم برانند و جمله زمین در تحت آن شود، که در روزگار داود و سلیمان ملک ایشان بهمه زمین برسید، و ایشان را دسترس بود بهمه جهان. التی بارکْنا فیها یعنى باخراج الزرع و الثمار و الانهار و العیون.


و تمتْ کلمت ربک الْحسْنى‏ اى: صدقت العدة الحسنة من الله لهم، و هى ما وعد الله بنى اسرائیل بقوله: و نرید أنْ نمن على الذین اسْتضْعفوا فی الْأرْض و نجْعلهمْ أئمة الایة، و قیل: هى قوله موسى: عسى‏ ربکمْ أنْ یهْلک عدوکمْ الایة. بما صبروا اى بصبرهم على الایمان و الشدائد، و دمرْنا همانست که تبرنا. در لغت تدمیر و تتبیر تباه کردن است. ما کان یصْنع فرْعوْن و قوْمه یعنى ما عملوا فى ارض مصر من القصور و الأبنیة و انواع العمارات، و قیل: ما کان یصنع فرعون، اى یدبر فى ابطال امر موسى، و ما کانوا یعْرشون اى یبنون. قال الحسن: هى عرش الکروم.


شامى و ابو بکر یعرشون خوانند بضم راء. باقى یعرشون بکسر راء، و معنى همانست.


و جاوزْنا ببنی إسْرائیل اى: عبرنا بهم البحر و هو قلزم، فأتوْا على‏ قوْم یعْکفون حمزه و کسایى بکسر کاف خوانند. باقى بضم کاف خوانند، و هما لغتان.


و معنى عکوف مواظبت است و ملازمت، و کسى که مسجد را لزوم گیرد او را معتکف گویند. بنى اسرائیل چون بدریا باز گذاشتند، و از فرعون باز رستند، بدهى فرو آمدند قوم آن ده عمالقه بودند، و بت مى‏پرستیدند. و گفته‏اند که: تماثیل گاو ساخته بودند و آن را مى‏پرستیدند، و اصل گوساله پرستى ایشان از اینجا خاست. بنى اسرائیل چون ایشان را چنان دیدند موسى را گفتند: اجْعلْ لنا إلها کما لهمْ آلهة. این بگفتند و در دل همى داشتند تا آن روز که سامرى از آن پیرایه گوساله ساخت و آن را پرستیدند.


موسى ایشان را جواب داد: إنکمْ قوْم تجْهلون عظمة الله و نعمته علیکم، و ما صنع بکم، حیث توهمتم انه یجوز عبادة غیره.


روى ان النبى صلى الله علیه و سلم لما خرج الى خیبر مر بشجرة یقال لها ذات انواط، یعنى ینوط المشرکون، اى یعلقون علیها اسلحتهم، فقالوا: یا رسول الله! اجعل لنا ذات انواط کما کانت لهم. فقال النبى (ص): «الله اکبر، هذا کما قالت بنو اسرائیل: اجْعلْ لنا إلها کما لهمْ آلهة. و الذى نفسى بیده لترکبن سنن من کان قبلکم».


إن هولاء یعنى القوم الذین عکفوا على اصنامهم متبر ما همْ فیه اى مهلک، من التبار، و أصله الکسر و منه التبر. و باطل اى زائل، ما کانوا یعْملون اى عملهم للشیطان، لیس لله فیه نصیب. و باطل ما کانوا یعْملون خواهى از قول موسى نه، خواهى مستأنف از الله. قراءت ورش: و بطل ما کانوا یعلمون. میگوید: آنچه ایشان در آن بودند همه نیست و تباه گشت.


قال أ غیْر الله أبْغیکمْ إلها یعنى ابغى لکم الها، عرب جاى جاى در سخن این لام بیفکنند، چنان که در سورة التطفیف است: و إذا کالوهمْ أوْ وزنوهمْ یعنى کالوا لهم او وزنوا لهم، و از عرب شنیده‏اند: صدنى ظبیا. رب اغفر نى هم ازین باب است. صدنى، اى صد لى. اغفرنى اى: اغفر لى. و هو فضلکمْ على الْعالمین اى: عالمى زمانکم بما اعطاکم من الکرامات.


و إذْ أنْجیْناکمْ منْ آل فرْعوْن شامى انجاکم خواند یعنى: انجاکم الله من آل فرعون. تفسیر این آیت در سورة البقرة رفت.


و واعدْنا قراءة مصرى وعدنا است. مى‏گوید: وعده دادیم موسى را ثلاثین لیْلة. و این وعده دادن آن بود که پس از غرق فرعون، موسى کتاب خواست از الله که بر آن دین گیرد. الله او را وعده داد که پیشتر سى شب خویشتن را بپالاى و ریاضت کن. گفته‏اند: سى شبانروز در روزه بود پیوسته مواصل، و چنین گفته‏اند که:ماه ذى القعده بود، و عرب با شب مضاف کنند چیزى که آن بروز بود، از بهر آنکه شبانروز هموار در این چیز داخل بود.


و أتْممْناها بعشْر یعنى اتممنا المواعدة بعشر من ذى الحجة. فتم میقات ربه اى الوقت الذى قدره الله لصوم موسى. أرْبعین لیْلة، و آنجا که گفت: و إذْ واعدْنا موسى‏ أرْبعین لیْلة اشارت است بآن سى روز و بآن ده روز که فراسر آن برده. موسى سى روز روزه داشت.


از ناخوردن بوى دهن وى متغیر گشت. بچوب خروب مسواک کرد، تا آن بوى دهن وى بگشت. فریشتگان بگفتند: اى موسى! از دهن تو بوى مشک مى‏دمید، اکنون بتباه بردى بمسواک. پس رب العالمین وى را ده روز دیگر روزه فرمود و گفت: اما علمت ان خلوف فم الصائم اطیب عندى من ریح المسک؟! و گفته‏اند که: فتنه قوم موسى از گوساله پرستى درین ده روز افتاد.


و قال موسى‏ لأخیه هارون یعنى عند انطلاقه الى الجیل. چون موسى خواست که بجانب کوه رود بوعده‏گاه فرا هارون گفت: کن خلیفتى فیهم، و أصلحهم بحملک ایاهم على طاعة الله، و قیل: ارفق بهم، و لا تطع من عصى الله و لا توافقه، فذلک قوله: و لا تتبعْ سبیل الْمفْسدین.


و لما جاء موسى‏ اى حین جاء موسى، لمیقاتنا اى فى وقت الذى وقتنا له، فالمیقات مفعال من الوقت کالمیعاد و المیلاد، فانقلبت الواو یاء لسکونها و انکسار ما قبلها.


و کلمه ربه یعنى من غیر واسطة و لا ترجمان.


مفسران گفتند: موسى خویشتن را طهارت داد و جامه را نظافت، و میعادى را که ساخته بودند بیرون شد، چون بطور سینا رسید، الله بى‏واسطه و بى‏ترجمان بخودى خود با وى سخن گفت. در خبر است: فکان الکلام من الله و الاستماع من موسى. و درست است از ابن عباس که گفت: الخلة لابراهیم و الکلام لموسى و الرویة لمحمد صلى الله علیه و سلم. و عن حذیفة بن الیمان قال: قال اصحاب رسول الله صلى الله علیه و سلم: یا رسول الله! ابراهیم خلیل الله و عیسى کلمة الله و روحه و موسى الذى کلمه تکلیما. ما ذا اعطیت انت؟ قال. «ولد آدم کلهم تحت لواى یوم القیامة، و انا أول من یفتح له باب الجنة».


و روى ابو هریرة قال: قال رسول الله صلى الله علیه و سلم: «لما وعد الله موسى بن عمران الطور، ضرب بین یدیه صواعق و برق اربعة فراسخ فى اربعة فراسخ، فأقبل موسى فى زرمانقة موثقا وسطه بحبل ینادى لبیک لبیک و سعدیک. انا عبدک اتى لدیک، حتى صار الى الطور و هو یمیل یمینا و شمالا ینادى: مالى و لک یا ابن عمران؟ یا لیتنى لم اخلق. فأوحى الله الیه ان قف فى سفح الجبل حتى یمر بک جنودى، فانى لا اکلمک و فى السماوات احد، فنزل اهل السماء الدنیا بمن فیها من الملائکة، ثم نزل اهل السماء الثانیة بمن فیها من الملائکة، ثم نزل اهل السماء الثالثة بمن فیها من الملائکة، ثم نزل اهل السماء الرابعة بمن فیها من الملائکة، ثم نزل اهل السماء الخامسة بمن فیها من الملائکة، ثم نزل اهل السماء السادسة بمن فیها من الملائکة، ثم نزل الکروبیون و حملة العرش، اقدامهم من ثلج و شدقهم من نار و أوساطهم من برد. فقال الله له: سل. قال رب أرنی أنْظرْ إلیْک. قال انک لن ترانى و لن یرانى شی‏ء الا مات. قال: رب فأراک و أموت. قال رسول الله صلى الله علیه و سلم و ذلک قول الله تعالى: فلما تجلى ربه للْجبل جعله دکا و خر موسى‏ صعقا.


و بروایتى دیگر چون موسى بمقام قرب رسید ندا آمد از جلیل و جبار که یا میشا! موسى آن سخن بشنید گفت: ما هذا الصوت العبرانى یکلمنى؟


حق او را جواب داد که: لست بعبرانى انى انا الله رب العالمین.


پس مصطفى (ص) گفت که: الله در آن مقام با موسى به هفتاد لغت سخن گفت، که هیچ لغت بآن دیگر ماننده نبود، گفتا: و در آن مقام تورات از بهر وى نوشت، و کان یسمع صریف القلم. پس موسى گفت: الهى ارنى انظر الیک، قال: یا موسى انه لن یرانى احد الا مات. قال موسى: الهى ارنى انظر الیک و اموت، قال: فأجاب موسى جبل طور سیناء: یا موسى ابن عمران! لقد سألت امرا عظیما! لقد ارتعدت السماوات السبع و من فیهن، و الارضون السبع و من فیهن، و زالت الجبال و اضطربت البحار تعظیم ما سألت یا ابن عمران! قال: فقال یا موسى انظر الى الجبل فان استقر مکانه فانک ترانى. قال: فلما تجلى ربه للْجبل جعله دکا و خر موسى‏ صعقا»


تا اینجا خبر مصطفى است باسناد درست.


رجعنا الى التفسیر. قال رب أرنی أنْظرْ إلیْک بسکون را قراءت مکى است و یعقوب، و باختلاس قراءت ابو عمرو، و عرب ارنى در موضع «هات» گویند یعنى بیار. أرنی أنْظرْ اى: ارنى نفسک انظر الیک. و قیل مکنى من رویتک. قال لنْ ترانی عرب در نفى لن کم گویند، معنى آنست که: اکنون نبینى مرا یعنى در دنیا، و قیل: لن ترانى یعنى بعین فانیة، و انما ترانى بعین باقیة، و قیل: لن ترانى بالسوال و الدعاء، انما ترانى بالنوال و العطاء، و قیل: لن ترانى قبل محمد و امته.


و لکن انْظرْ إلى الْجبل آن کوهى بود به مدین نام آن کوه زبیر، برابر موسى بود، و تجلى آن را افتاد نه طور را. گفت: بآن کوه نگر اى موسى! اگر آرمیده بر جاى خود بماند تو مرا بینى و اگر بر جاى خود بنماند پس بدان که تو طاقت رویت من ندارى، چنان که آن کوه ندارد. فلما تجلى ربه اى ظهر و بان. خبر درست است از انس مالک رضى الله عنه که رسول خدا ابهام خود بر انمله خنصر نهاد، و اشارت کرد که: تجلى منه عز و جل قدر هذه، فساخ الجبل فى الارض، فهو یهوى فیها الى یوم القیامة.


میگوید: تجلى حق بآن کوه رسید بزمین فروشد، هنوز میرود تا بقیامت.


سدى گفت: حف حول الجبل بالملائکة، و حف حول الملائکة بنار، و حف حول النار بملائکة و حول الملائکة بنار. ثم تجلى ربک للجبل، قال: و ما تجلى منه الا قدر الخنصر. و عن معاویة بن قرة عن انس عن النبی صلى الله علیه و سلم فى قوله فلما تجلى ربه للْجبل جعله دکا صار لعظمته ستة اجبل، فوقعت ثلاثة بالمدینة: احد زرقان و رضوى، و وقعت ثالثة بمکة: ثور و ثبیر و حراء.


جعله دکا اى: جعل الله الجبل دکا قطعا ترابا و رملا. میگوید: کوه را خرد کرد و جایگاه از وى خالى. از آن بعضى کوه‏ها باز جست و بشام افتاد و یمن، و بعضى خرد گشت چون ریگ و بپراکند در پیش نور.


حمزه و کسایى دکاء خوانند ممدود و مفتوح بى‏تنوین، و هى صفة موصوف محذوف، و التقدیر جعله ارضا دکاء اى ملساء مستویة. باقى قرا دکا خوانند مقصورا منونا و الوجه انه على حذف المضاف، اى ذا دک، او مصدر بمعنى المفعول، اى جعله مدکوکا.


قال ابو بکر الوراق: فعذب اذ ذاک کل ماء، و أفاق کل مجنون، و برأ کل مریض، و زالت الشوک عن الاشجار، و اخضرت الارض و ازهرت، و خمدت نیران المجوس، و خرت الاصنام لوجوهها. و خر موسى‏ صعقا اى مغشیا علیه. کلبى گفت: خر موسى صعقا یوم الخمیس یوم عرفة، و أعطى التوراة یوم الجمعة یوم النحر.


واقدى گفت: چون موسى بیفتاد و بى‏هوش شد فریشتگان گفتند: ما لابن عمران و سوال الرویة؟ و ما للتراب و رب الارباب؟ یا ابن النساء الحیض! اطمعت فى رویة رب العزة؟ فلما افاق چون بهوش باز آمد، قال سبْحانک تنزیها من السوء تبْت إلیْک من مسئلة الرویة فى الدنیا و أنا أول الْموْمنین انک لا ترى فى الدنیا. الله تعالى در قرآن از چند کس توبه یاد کرد بى هیچ جرم، چنان که از ابراهیم و اسماعیل و محمد علیهم السلام. و معنى توبه باز آمدن است هر چند که هیچ گناه نبود. موسى گفت: خداوندا پاکى و بى‏عیبى ترا بتو بازگشتم، و من نخستین گرویدگانم که بگرویدند، که ترا اهل زمین در دنیا نه بینند.


معتزلى گوید: لنْ ترانی دلیل است که حق دیدنى نیست. جواب آنست که: لن در نفى هر جا که آید توقیت را آید نه تأیید را، چنان که الله گفت جهودان را: و لنْ یتمنوْه أبدا ایشان هرگز آرزوى مرگ نکنند. پس خبر داد از ایشان که وقتى کنند آرزوى مرگ، و ذلک فى قوله: و نادوْا یا مالک لیقْض علیْنا ربک، و قال تعالى: یا لیْتها کانت الْقاضیة یعنى الموت. جاى دیگر گفت، لنْ تنالوا الْبر حتى تنْفقوا مما تحبون و قد یدخل الجنة من لا ینفق ما یحب. پس معنى آیت بر توقیت است نه بر تأیید، یعنى که مرا در دنیا نه بینى، اما در آخرت بینى، و الله را جل جلاله در دنیا نبینند اما در آخرت بینند. و موسى که دیدار میخواست در دنیا میخواست نه در آخرت، و جواب وى بقدر سوال وى آمد و سوال وى آنست که گفت: فإن اسْتقر مکانه فسوْف ترانی. رویت در استقرار کوه بست، و این جائز است نه مستحیل، و اگر رویت مستحیل بودى در چیزى مستحیل بستى نه در چیزى جائز. نبینى که دخول کافران در بهشت چون مستحیل بود و نابودنى، در چیزى مستحیل بست و نابودنى، و ذلک قوله تعالى: و لا یدْخلون الْجنة حتى یلج الْجمل فی سم الْخیاط.


دلیل دیگر بر جواز رویت، سوال موسى است، دانست که حق را جل جلاله بینند و دیدنى است، از آن طلب کرد و خواست، و اگر دیدنى نبودى سوال رویت محال بودى، و بر پیغامبران سوال محال روا نباشد.


و روى أن موسى کان بعد ما کلمه ربه لا یستطیع احد ان ینظر الیه لما غشى وجهه من النور، و لم یزل على وجهه برقع حتى مات، و قالت له امرأته: انا ایم منک منذ کلمک ربک، فکشف لها عن وجهه فأخذها مثل شعاع الشمس، فوضعت یدها على وجهها و خرت لله ساجدة، و قالت: ادع الله ان یجعلنى زوجتک فى الجنة، قال: ذاک ان لم تتزوجى بعدى، فان المرأة لآخر ازواجها.


قال یا موسى‏ إنی اصْطفیْتک اى اخترتک و استخلصتک و اتخذتک صفوة على الناس، برسالاتی بوحیى و بکلامى من غیر واسطة. ابن کثیر و نافع و روح از یعقوب برسالتى خوانند على الوحدة، و الوجه أنه اسم یجرى مجرى المصدر، و المصدر یفرد فى موضع الجمع، لان المصادر لا تثنى و لا تجمع لکونها جنسا. باقى قراء برسالاتى خوانند على الجمع و الوجه أن المصدر قد یجمع اذا اختلفت انواعه، و الرسول یرسل بأنواع من الرسالات فلهذا جمع، و هذا کما قال الله تعالى: إن أنْکر الْأصْوات لصوْت الْحمیر، فجمع الصوت و هو مصدر لما اختلفت انواعه. کلام از رسالت جدا کرد تا دلیل کند که آن سخن بى‏ترجمان بود، و از جمله آن کلمات این چهار سخن نقل کرده‏اند که گفت: اى موسى! بر درگاه من ملازم باش که مقیم منم. دوستى با من کن که باقى منم. حاجت از من خواه که مفضل منم. صحبت با من دار که وافى منم. فخذْ ما آتیْتک من الشرف و الفضیلة، و قیل: اعمل بما فیه بجد و اجتهاد، و کنْ من الشاکرین على ذلک.


روى ابو هریرة، قال: قال رسول الله (ص): احتج آدم و موسى عند ربهما فحج آدم موسى، فقال موسى: انت آدم الذى خلقک الله بیده و نفخ فیک من روحه، و اسجد لک ملائکته، و اسکنک جنته، ثم اهبطت الناس بخطیئتک الى الارض، فقال آدم: انت موسى الذى اصطفاک الله برسالاته و بکلامه و أعطاک الله الالواح فیها تبیان کل شى‏ء و قربک نجیا. فى کم وجدت الله کتب التوراة قبل ان یخلقنى؟ قال موسى بأربعین عاما. قال آدم: فهل وجدت فیها «و عصى‏ آدم ربه فغوى‏»؟ قال: نعم، فتلومنی على ان عملت عملا کتبه الله على ان أعمله قبل أن یخلقنى بأربعین سنة؟! و فى روایة: فهل وجدت فى کتاب الله ان ذلک کائن فى کتابه قبل ان اخلق؟ قال: بلى. قال: فلم تلومنى على شى‏ء سبق القضاء فیه قبلى؟! قال رسول الله (ص): «فحج آدم موسى».